سفارش تبلیغ
صبا ویژن


افشین صادقیان ...شیشه دل

 

وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود


من که خود راضی به این وصلت نبودم زور بود


درس و دانشگاه بالکل بی بخارم کرده بود


بسکه بودم سر بزیر و در غذا کافور بود


رخت دامادی پدر با زور کرد اندر تنم


گفت باید زن بگیری تو وَ این دستور بود


چندباری خواستگاری رفته بودم بد نیود


میوه می خوردیم و کلا سور و ساتم جور بود


این یکی گیسو کمند و وان یکی بینی بلند!


این یکی چشم آبی و آن دیگری مو بور بود


سومی هم دو برادر داشت هر جفتش خفن


اولی خر فهم بود و دومی خر زور بود


خانواده گرچه یک اصل مهم در زندگی است


انتخاب اولم باباش مرده شور بود


کیس خوبی بود شخصاً، صورتاً، فهماً، فقط


هشتصد تا سکه مهر خانم مزبور بود


با خودم گفتم که کی داده...گرفته، بی خیال


حیف از شانس بدم دامادشان مأمور بود!


این غزل را توی زندان من سرودم یک نفس


شاهدم ناصر سه کلّه با کَرم وافور بود...


زن اَخ است و مایه درد و بلا با این وجود


می گرفتم یک زن دیگر اگر مقدور بود


نوشته شده در سه شنبه 92/10/3ساعت 12:48 صبح توسط افشین صادقیان نظرات () |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ



رضا - تعمیرات لوازم خانگی - آقا موسا | چغلی - جراحی بینی - بلاگ اسکای